این داستان های کاهش وزن سالم (همراه با عکس های قبل و بعد) به شما انگیزه می دهد تا صحیح بخورید، خود را درگیر فعالیت فیزیکی و ورزش کنید و بدنی را که همیشه آرزویش را داشتید، به دست آورید.
من برای همیشه از شر عادات قدیمی ام خلاص شدم.
دری دیدی بیرد (Drididi Byrd) اکنون 35 سال دارد. قبلا در رشته های بسکتبال، رقص و وزنه برداری فعالیت داشت. اما در سن 20 سالگی تناسب اندامش را از دست داد. او عادات جدیدی انتخاب کرد. همه چی می خورد، آبمیوه های شیرین و نوشیدنی های ورزشی می نوشید. او می گوید: من در مورد چیزهایی که به بدنم می ریختیم، زیاد مراقب نبودم. اکنون در دبیرستان، معلم تاتر و هنر نمایش است. وزنش به طور پیوسته افزایش یافت و در سال 2006، هنگامی که پا بر روی ترازو گذاشت، شوکه شد. 87 کیلوگرم وزن داشت.
بهار همان سال با گروهی از دوستانش در عرصه ی بسکتبال دیدار کرد. او می گوید: هنگامی که این خبر شوکه کننده به گوش آنها رسید، شرط می بندم افراد از اینکه چنین پسرهای خوش تیپی با دخترهای چاقی مثل ما هستند، تعجب می کنند. من قلب دری دیدی را شکستم و اصلا احساس خوبی نداشتم. او همچنین می دانست که ممکن است در معرض خطر بیماری دیابت باشد، چون برادرش قبلا این بیماری را داشت. سپس تصمیم گرفت با یک متخصص تغذیه ملاقات کند.
دری دیدی بعد از اینکه فهمید در روز 1200 کالری را فقط از طریق نوشیدنی مصرف می کرد و همچنین از وعده های اضافی نیز کالری دریافت می کرد، راهنمایی های مربوط به کالری را به کار برد و سپس میزان کالری روزانه اش را به کمتر از 1500 کالری رساند. او فقط آب می نوشید و خوردن صبحانه را شروع کرد اگرچه قبلا هیچ وقت صبحانه نمی خورد. در صبحانه اش ماست، حریره ی جو دوسر و شکلی از پروتئین را جا داده بود. او حداقل 30 دقیقه در روز، شش روز در هفته با دستگاه بالا رفتن از پله تمرین می کرد و این کار را یا در باشگاه یا در زمین بسکتبال انجام می داد. در زمستان 2007، وزنش به 72 کیلوگرم رسید و مجبور شد لباس هایی که سایز شان 14 بود را به سایز 10 تغییر دهد. او می گوید: وقتی فهمیدم وزنم تا این حد کاهش یافته است، خیلی خوشحال شدم، اما هنوز به نتیجه ی کامل نرسیده بودم. برای کامل کردن فرمش، بعد از چند جلسه با یک مربی، حرکاتی مانند اسکات، لانژ را به تمرینات روزانه اش اضافه کرد. سرانجام در سال 2010 به وزن ایده آل یعنی 62 کیلو رسید.
او عاشق سینه بند های سنگ ریز و کفش های پاشنه بلند بود. اما با اندام چاقش نمی توانست این ها را بپوشد. خانواده اش نیز او را حمایت کردند و به جای خوردن زیاد، با هم بازی می کردند. او می گوید: من انگیزه و اعتماد به نفسی را که یاد گرفتم، بسیار دوست دارم.
