تماشگران سروصدای زیادی می کنند، آنها شاهد دیداری تاریخی هستند. تدی رینر، پنجمین مقام قهرمانی جوی جهان را کسب کرده است. او روی حریفش می نشیند و دستهایش را به علامت پیروزی بالا می برد. او پنج انگشت خود را به نشانه 5 عنوان قهرمانی به تماشاچیان نشان می دهد.
رینر قهرمانی است که حدود 2 متر قد و 130 کیلوگرم وزن دارد. وزن و قد او بیشتر از یک جودوکار معمولی است. رقبای او از این ویژگی او هراس دارند. آنها همیشه از فنون قدرتی استفاده می کنند. اما تدی راینر این گونه عمل نمی کند. او قدرت یک فرد سنگین وزن، سرعت یک سبک وزن و تکنیک یک قهرمانی ژاپنی را دارد. این خصوصیات ذن جود و وازا است. راینر فقط کارهای مورد علاقه ما را انجام می دهد.
در زبان ژاپنی، وازا به معنای مهارت یا تکنیک است. در "بودو" این مفهوم عمیق تر است. مطالعات در مورد فنون رزمی، راههای رسیدن به مقصودرا دنبال می کنند و حالا نیز هدف "وازا" است. در کتابم تحت عنوان "جودو قلب و روح من" سطوح فنون و حرکات مربوط به آن تشریح می شود، در کتاب توضیح می دهم که چگونه در وازا به اوج مهارت برسیم و ما به تدریج تمامی آنها را فرا خواهیم گرفت. اما آموختن آنها به معنای موفقیت در اجرای آنها نیست. اگر رقیب شروع به حرکت کرد، شما باید چکار کنید؟ اگر او قصد پرتاب کردن شما را داشته باشد، شما باید چه کار کنید؟
حالا شما چند بار حریف را پرتاب می کنید؟ آیا با گرفتن امتیاز 10، به هدف رسیده ایم؟ آیا می توانیم این کار را تکرار کنیم؟ اگر چه کتابها به ما چگونگی اجرای تکنیک ها را می آموزند، اما هیچکدام نمی گویند که در چه مدتی می توان به درجه استادی رسید. چگونه می توانیم در مسابقاتی مثل المپیک موفق باشیم؟ چگونه فنون پیروزی را بیاموزیم؟ حرکات ذن در جودو چگونه انجام می شود؟ اینها نکاتی هستند که در زیر توضیح داده می شوند.
چند راه برای معرفی جودو وجود دارد. گاهی این کار از طریق تمرین ها یا شرکت در یک تورنمت انجام می شود. پس ما باید بدون توجه به شیوه یادگیری آن، جسم خود را در آن حال و هوا پروش دهیم. "تاکسونومی بلوم " همان یادگیری روانشناختی است. در واقع، آنچه می آموزیم، اغلب از طریق فیزیک بدنی بدست می آید.
برخی ادعا می کنند که ما به واسطه مغزمان می آموزیم. اما ورودی مغزمان از کجاست؟ ما با چشم می بینیم، با گوش می شنویم، با زبان می چشیم و با بینی بو می کنیم. شاید برترین حواس ما برای یادگیری جودو وازا حس لامسه باشد.
بله، ما از چشم ها برای دیدن یک تکنیک و از گوشها برای دریافت راهنمایی های لازم در اجرای آن تکنیک استفاده می کنیم. اما با حس لامسه (که حسی متفاوت است) آنرا لمس می کنیم. این حس همان آگاهی بخش جنبشی نام دارد. این حس توسط میلیونها رشته عصبی به مغز پیام می رساند و از مغز نیز فرمانهای لازم به عضلات و استخوانها مخابره می شود.
این رشته های عصبی با عبور از قسمت های تحتانی مغز، ترس، عصبانیت، انتقام یا لرزش را کنترل می کنند. این بخش عمده سلولهای خاکستری مغز است که با نام مغز رپیتیلیان شناخته می شود. مغز متشکل از مخچه است که در حرکت، هماهنگی و توازن بدن نقش مهمی دارد. سیستم لیمبیک (اندامی) می تواند سیستم عصبی، احساسات، حافظه کوتاه مدت و بلند مدت و سیستم درون ریز و نئوکورتکس را مدیریت کند، جایی که اغلب افکار و اندیشه های ما شکل می گیرد. تمامی این بخش ها به وسیله نرونها به یکدیگر متصل شده اند و همگی در یادگیری و پردازش فنون(تکنیک ها) نقش مهمی دارند.
اگر بدن انسان واکنش پذیر نبود، نمی توانست به بقای خود ادامه دهد. در حالیکه توانایی برای تفکر مهم می باشد، اما توانایی در نشان دادن واکنشی بدون تفکر برای بقای انسان نیز امری حیاتی است. واکنش پذیری می تواند ما را از خطرات مصون دارد (مثل دست زدن به یک شی داغ). اگر چنین تفکری نداشتیم، اتفاقات ناگواری برای ما می افتاد. انسان به دلیل واکنش پذیری اش دست خود را از شی داغ ( در یک ثانیه) دور می کند. این به دلیل وجود محرک های حسی از رشته های عصبی در انگشتان تا نخاع است. این پاسخ به سرعت از عضلات شروع و به نئوکورتکس می رسد.
این پدیده رابطه نزدیکی با مغز رپیتیلیان دارد. در میان کارکردهای این بخش، مدیریت احساسات، فشار خون، کنترل تنفس، انجام دادن کارهای ضروری در شرایط بحران مهمترین موارد تلقی می شوند. پاسخ های حرکت محور دقیق به تهدیدها در نتیجه همین تجربیات است. آنها به وسیله مغز تحتانی به نئوکورتکس ( برای دفعات بعدی) ارسال می شوند. برای مثال، گرفتگی گلوی ما توسط یک نفر با ارسال پیام به مغز میانی و سپس نئوکورتکس انجام می شود. ما به سرعت او را عقب می رانیم. به کمک زانو او را به زمین انداخته و روی او می افتیم. وقتی که او را به جلو هل می دهیم، او به عقب می رود. در این زمان پای چپ ما در جهت عکس عقربه های ساعت می چرخد. این حرکت آنقدر سریع است که تعادل او را به هم می زند.
ما فقط یک حرکت ایپون سیئونیج انجام داده ایم. اجرای این تکنیک به مهارت نیاز دارد. چگونه باید این حرکت را انجام دهیم؟گرفتن گلو توسط یک نفر باعث ارسال پیام از جانب مغز تحتانی می شود. حرکات ما توسط سیستم اندامی (لمبیک) شروع و با نئوکورتکس هماهنگ می شود تا در طول تمرین ها بکار گرفته شود. تمامی این موارد در حافظه ما باقی می ماند و در زمان لازم به عضلات ارسال می شود.
صرف زمان لازم برای رسیدن به موفقیت و آموزش امری ضروری محسوب می شود. به گفته مالکوم گلادول، ما 10 هزار ساعت صرف متخصص شدن می کنیم. این زمانی طولانی است. برای مثال آمریکایی ها برای آموختن جودو،3 زمان 90 دقیقه ای در هفته تمرین می کنند که با احتساب زمان گرم کردن 100 ساعت می شود. چه مدت زمان برای رسیدن به اوج وجود خواهد داشت.
در سطح پایه ای جودو فقط فنون ابتدایی آموزش داده می شوند. ما به دنبال تکرار حرکات پرتابی هستیم. اوکیکومی بعد از انجام 100 تا 500 بار تمرین آموخته می شود. ما باید به دنبال تکمیل فنون نیز باشیم. وقتی در یک تمرین شرکت می کنیم، به نام ناگکومی یا سوتگیکو شناخته می شود. به دلیل نبود مقاومت از سوی حریف تمرینی، ما از لحظه لحظه آن استفاده می کنیم. (یادگیری فنون)
بعد، حرکات رندوم به تمرین اضافه می شود. در اصل ما باید راهی برای رسیدن به تکنیک مورد نظر بیابیم. در این نوع تمرین، (نیمه رندوم) هیچ مقاومتی وجود ندارد. سپس طرفین به طور رندوم حرکات را انجام می دهند.
در نهایت، وقتی از حرکات خودمان مطمئن شدیم، می توانیم از حرکات پرتابی نیز بهره بگیریم. به این معنا که طرفین دفاع و حمله را در سرلوحه کارهایشان قرار می دهند. در این وضعیت راحت تر می توانیم حریف را پرتاب کنیم، زیرا مقاومت خاصی برای اجرای فنون وجود ندارد. این نوع یادگیری به زمان زیادی نیاز دارد، بنابراین، برای رسیدن به اوج به زمانی حدود 10 هزار ساعت نیاز داریم. به هر حال، با گذشت زمان ما به فنون مسلط می شویم. به لحاظ روانشناختی، برخی از اقدامات و حرکات نه تنها هورمونهای ما را تغییر می دهند، بلکه می توانند عضلات، رشته های عصبی و شکل روانشناختی ما را نیز دستخوش تغییر کنند.
مطالعات حرکت شناسی نشان می دهند که افزایش تعداد نرونها و پلاکتها در عضلات پستانداری که کارهای مداوم انجام می دهند، به وضوح مشاهده شده است. سوال این است که آیا هجوم نرونهای مضاعف و پلاکت ها در سیگنالهای عصبی موجود در نئوکورتکسی دیده خواهند شد و آیا برخی از مکانیزم ها را در مغز میانی به سمت کارهای مشابه واکنشی به یک پاسخ تمرین شده، سوق خواهند داد؟
اگر ما مجبور به تفکر درباره هر تکنیکی بودیم، بایستی تلاش زیادی برای کسب نتیجه دلخواه انجام می دادیم. در واقع، این حرکات با تمرین زیاد انجام خواهد شد. پس راز آن چیست؟ چگونه این کار با حرکات ذن به سرانجام می رسد؟
در ذن هر تیراندازی، ایگن هریگل چگونگی تمرکز به روش کیودو را (در صورت اجرای کامل آن) تشریح می کند. در تیراندازی ژاپنی، شما مراحل پیش تفکر، کمان گیری، آماده کردن تیر، بالا آوردن بازوان و در نهایت کشیدن کمان و پرتاب تیر را دنبال می کنید. تمامی این مراحل باید در حالی انجام شود که هیچ انقباضی در عضلات و نوسانی در تنفس وجود نداشته باشد. بعد کسب آرامش، آماده رها کردن تیر می شویم. این کار باید با تمرین های مستمر ملکه ذهن ما شود. در آخر، باز هم به تمرین های بسیار نیاز خواهیم داشت.
هریگل بعد از مرور حرکات استاد کنزو آوا، می نویسد: او تیری را در کمان قرار داد، آنقدر کمان را کشید که من ترسیدم. در نهایت تیر را به آرامی رها کرد. این در واقع نوعی کیفیت روحی- روانی است.
جودو وقتی که بودو می شود، همین کیفیت را می یابد، اما ریشه هایشان متفاوت است. البته نوعی الگوی ذهنی و فیزیکی وجود دارد که باید ادامه یابد. به هر حال، مثل کیودو نیست که به دنبال توانایی در پرتاب تیر است. در واقع، در جودو حرکات به صورت پیش بینی ناپذیر و سریع اتفاق می افتند. در محیط های پر تنش جودوکا باید با دقت فراوان اجرا شود.
پس جودو وازا به صورت خودکار و بدون تاخیر انجام می شوند. البته افراد تازه کار با نگاه کردن می توانند این حرکات را فرا بگیرند. برای رسیدن به موفقیت، ذهن ما باید تصویری از فنون را ترسیم کند، که البته مربوط به چگونگی کشیدن دستها نمی شود. در ذهن ما، سکانس ها باید دائما تمرین شوند. در پایان روز هم به دلیل خستگی مفرط به خوابی عمیق فرو خواهیم رفت.
چنان که ذکر شد، باید الگوهای ویژه ای را برای عضلات بدنمان دنبال کنیم تا خودشان بتوانند نسبت به حرکات، واکنشی سریع انجام دهند. برای رسیدن به این هدف، جودو از روش اوکیکومی بهره می گیرد(تمرین های مداوم). این تمرین برای افراد تازه کار 400 تا 500 بار در نظر گرفته می شود. ما در این تمرین های بدون پرتاب کردن حریف، همین حرکات پرتابی را انجام می دهیم. این حرکت می تواند چالش آفرین باشد، زیرا ما به آرامی حرکت می کنیم و نیروی جاذبه بر خلاف قدرت ما عمل می کند. اما نقطه قوت این نوع حرکات آرام، تصحیح اجرای فنون در حین تمرین است. این روش می تواند عضلات را نیز تقویت کند. به هر حال، برای پیشرفت در اجرای فنون باید سرعت اجرای آنها را بالا ببریم.
در حرکات سریع اوکیکوی، ما به یک حریف قوی نیاز داریم. ورود به فاز حرکات، با مقاومت مواجه می شویم. دیگر روش محبوب دیگر مربوط به اوکیکوی قدرتی است. که با 3 نفر اجرا می شود. حریف در مقابل ما می ایستد. و نفر سوم نیز که پشت سر او قرار دارد، کمربندش را می گیرد. در این حالت باید 2 نفر را بیندازیم. تنش حداکثری فقط در چند ثانیه اتفاق می افتد، و پس از آن می توانیم حرکات پرتابی داشته باشیم.
شکلی از تمرین آیروبیک است به عضلات مربوط می شود. با اضافه شدن سرعت، قدرت بلند کردن نیز افزایش خواهد یافت. بهترین روش اکیکومی ترکیب این روش ها با یکدیگر است. ما از حرکات آرام برای شروع تمرین و گرم کردن عضلات استفاده می کنیم و از اوکیکوی سرعتی برای کاهش زمان اجرای فنون بهره می گیریم. پس ما از آکیکومی قدرتی نیز برای افزایش نیروی خودمان استفاده خواهیم کرد.
هیچ جیز بهتر از خود مبارزه نیست. برای جلوگیری از افت در جریان تمرین های باید از مبارزات جدی بهره گرفته شود. در ورزش جودو، مبارزه یک مسابقه است و نوع تمرینی که یک مسابقه رندوری محسوب می شود. این یک بازی است که ما در"دوجو"انجام می دهیم تا آماده مبارزه اصلی شویم.
تمامی عوامل پیروزی ما عبارتند از راهبرد، آماده سازی، تناسب جسمانی، اطلاعات در مورد حریف، مهارت های مخفی، قوانین، آزمایش های مربوط به دخانیات، اشتیاق یرای پیروزی، از خود گذشتگی و... در همین حال، به کنترل نحوه هزینه انرژی خود نیز نیاز داریم (به ویژه در 5 دقیقه مبارزه اصلی). چند بررسی ویژه وجود دارند. ما چگونه باید با فنون مخالف و جدید حریف روبرو شویم؟ آیا می توانیم آنها را کنترل و تنظیم کنیم؟ آیا زمان لازم برای یادگیری فنون مورد نیاز را صرف کرده ایم؟ آیا این روش ها کارساز خواهند بود؟
روش راندوری به سرعت حریف را به عقب می راند و او را به زمین می زند. به هر حال، باید برای به زمین زدن حریف تلاش بیشتری کنیم اگر ما این حرکات را به درستی انجام دهیم، تمرین های موثری آموخته ایم. در اینجا مثال هایی از منتراس ذکر می شود که جملاتی هدف محورند:
پس زمان هایی نیز وجود دارند، که ما هیچ برنامه یا هدفی نداریم. البته گاهی می توان به کارهای جانبی پرداخت. اگر ما روی تمرینهایمان تمرکز کنیم، گذشت زمان را احساس نمی کنیم. این زمانی است که ما به خوبی کارهایمان را انجام می دهیم و حریف تمرینی را به شکست می کشانیم.در این لحظات بدن ما به خوبی واکنش نشان می دهد، بعد از ان است که می گوییم این کار را من انجام دادم؟ بله، به این ترتیب ما ذن جودو وازا را آموخته ایم.
منبع: مجله دنیای رزمی